سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قصه بعضی پول ها و هدایای بعضی ها! - کفش

 

سلام

در زمان عثمان، افرادی بودند که پول های صد هزار دینار و جایزه های صد هزار درهم از خلیفه می گرفتند. و کار ابوذر شده بود امر به معروف و نهی از منکر. عثمان هرچه کرد نتوانست این زبان ابوذر که ضررش از صدها شمشیر برای عثمان بیشتر بود ببندد. به شام تبعیدش کرد، نشد. آورد کتکش زد، نشد. بالاخره یک کیسه پول به غلامی چرب زبان داد و گفت: اگر بتوانی این کیسه ی پول را به ابوذر بدهی، و قانعش بکنی که این پول را از ما بگیرد تو را آزاد می کنم.

غلام چرب زبان پیش ابوذر آمد، هر کار کرد و هر منطقی به کار برد اثر نکرد.

ابوذر گفت: پولِ چیست که عثمان میخواهد به من بدهد؟ این اول باید روشن باشد. اگر سهم مرا می خواهد به من بدهد، پس سهم دیگران چطور؟ سهم دیگران را می دهد که حالا می خواهد سهم مرا بدهد؟ اگر سهم دیگران است که دزدی است، اگر سهم من است پس کو سهم دیگران؟ اگر مال دیگران را بدهد مال من را هم بدهد، می پذیرم. اما چرا تنها به من؟

هر کار کرد قبول نکرد. آخر این غلام از یک راه دینی و مذهبی وارد شد، و گفت:

ابوذر! آیا تو دلت نمی خواهد یک بنده آزاد بشود؟ گفت: چرا، خیلی هم دلم می خواهد.

گفت: من غلام عثمانم، عثمان با من شرط کرده که اگر تو این پول را بگیری مرا آزاد کند. محض این که من آزاد بشوم این پول را بگیر. این پول را بگیر، نه برای خودت بلکه برای این که من آزاد بشوم.

گفت: خیلی دلم می خواهد تو آزاد بشوی ولی خیلی متأسفم که اگر این پول را بگیرم تو آزاد شده ای ولی خودم غلام عثمان شده ام.

برگرفته از کتاب سیری در سیره نبوی شهید مرتضی مطهری

نقطه

 





لیست کل یادداشت های وبلاگ کفش
اثرات معنوی مثبت و مفنی
با واکسنم خوردم زمین
هدف!
خوبی های بین الطلوعین
تفاوت های متاهلی
انتخابات مجلس نهم
حجاب یعنی این
بهترین نوع بیمه!
[عناوین آرشیوشده]